تراوشات ذهنی یک جوان ایرانی!

بیاید از تک تک لحظه‌های عمرتان درس بگیریم!

سلامکلاس تولید محتوا

امروز استاد کیخسرو کیانی مجبور کردن ما را سر کلاس محتواسازان هوشمند در مورد یه اتفاقی که برامون امروز افتاده و درسی که از آن اتفاق گرفتیم یه مطلب در وبلاگ بنویسیم. من اتفاقی برای نوشتن در ابتدا به ذهنم نمی‌رسید که درسی از آن گرفته باشم. به ذهنم رسید همین که استاد گفته بنویسید و من نمی‌توانم بنویسم خود بهترین اتفاق است که می‌توان از آن درس بگیرم اما اصلا توجه به آن ندارم. این که من نمی‌توانم از اتفاقات پیرامونم اتفاقی را پیدا کنم و از آن درس بگیرم یعنی دچار روزمرگی شده‌ام و حواسم به اتفاقاتی که دور و برم می‌افتد نیست و از آنها درس نمی‌گیرم. تک تک لحظه‌های عمرم می‌تواند پر از اتفاقاتی باشد ‌که اگر با چشم بینا به آنها بنگرم، می‌تواند درس‌های بزرگی برای من داشته باشد و زندگی مرا از این رو به آن رو کند و حتی سرنوشت من را عوض کند. بیاید قدر تک تک لحظه‌های عمرمان را بدانیم و به خاطر تک تک آنها از خدای مهربان سپاسگزاری کنیم و از تک تک آنها عبرت بگیریم!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین پورسینا

استرس

سلام

فردا امتحان دارم ...

این چند روزه هم از لحاظ کاری خیلی سرم شلوغ بوده....

الان هم سر کلاس تولید محتوا دارم از استرس کلاس فردا می‌میرم!!!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین پورسینا

بنویس تا بتونی تمرکز کنی!

سلام.

امروز بعد از یک عالمه روز پا شدم اومدم پیام‌پرداز اما اصلا انگار تمرکز ندارم. بد جوریه این طوری. همش فکرم می‌ره تو بازاریابی محتوا و ایده ساخت محتوا و سایت و این که حالا به سید صالح بدری چی بگم و چرا سید حمید وداد تلفنم را برنداشت و قس علی هذا!

این طوری که نمی‌شه که! من برای انجام کارهای پیام‌پرداز کاملا باید تمرکز صد درصدی داشته باشم تا کارام پیش بره. باید روی خودم کار کنم. اصلا من که فردا می‌رم چهل پنجره که. مگه فردا وقت ندارم به این چیزا فکر کنم.

آقا! هر چیز به وقت خودش! هر کاری سر جای خودش!

خب! گفتم فعلا بنویسم و بذارم تو وبلاگ. چانک‌های مغزم را دارم با نوشتن خالی می‌کنم. یه تیر و دو نشون! هم در وبلاگ یه مطلب می‌ذارم هم مواردی که چانک‌های مغزم را اشغال کرده منتقل می‌شه به اینجا.

اصلا دارم می‌نویسم داره مغزم حال میاد! انگار که این رمش (RAM‌ یا همون حافظه پردازشی) پر پر شده بود و الان اومدم تو Task manager و دارم یکی یکی پردازش‌های فعال را ذخیره (Save) می‌کنم و خاتمه (End Task) می‌دم.

خب الان چند تا چانکی انگار خالی دارم. برو بریم سند هدف امنیتی کیهان را کامل کنیم...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین پورسینا

معاینه رابطه با خویشان

سلام

چند روز پیش نشستیم پای تلویزیون سمت خدا شروع شد. مهمان بسیار ویژه‌ای داشتن. محسن عباسی ولدی!

من از قبل با خوندن چند کتاب ایشون و عضویت در کانالشون با ایشون آشنایی داشتم و چون مطالب ایشون خیلی جذاب و کاربردی هست گوشم را تیز کردم که مطلبی را از دست ندم. جالب‌تر این که ایشون مهمون تک جلسه‌ای بودن و مبحثشون ادامه دار نبود و می‌خواستن در یک جلسه یک مبحث خیلی خیلی کاربردی را به صورت خلاصه بیان کنند.

مبحثشون بود معاینه رابطه با خویشان

خیلی خلاصه‌اش را بگم که گفتن اگه میخواین ببینید رابطه‌تون با خویشانتون یعنی پدر و مادر و همسر و فرزندان و ... سالمه یا دچار آسیبه پنج مورد را باید در این ارتباط معاینه کنید:

یک - محبت و میزان ابراز آن

دو - احترام و حفظ آن

سه - اعتماد

چهار - درک متقابل

پنج - انتخاب خود یا خدا در تعاملات

 

به هر اندازه که اینا بیشتر باشه رابطه سالم‌تره و اگه هر کدوم از اینا کمتر باشه باید خیلی زود برطرفش کرد چون این ارتباط دچار آسیبه و اگه هم الان این آسیب را نشون نداده حتما در آینده نشون خواهد داد.

همچنین گفتن ۷۰ درصد مشکلاتی که هست با حل این ۵ مورد قابل حله. 

 

راستش مورد چهارم را یادم رفته بود رفتم تو سایت سمت خدا و متنش را پیدا کردم. من قسمت جمع‌بندی بحث را از خود سایت سمت خدا نقل قول می‌کنم:

شریعتی: جمع بندی فرمایشات شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عباسی: امروز تصمیم گرفتیم زندگی‌هایمان را با محوریت خودمان معاینه کنیم. پنج نکته را گفتیم که ملاک معاینه ما باشد. 1- اهل ابراز محبت هستیم یا نه؟ محبت‌ها را می‌بینیم یا نه؟ 2- اهل احترام گذاشتن هستیم یا نه؟ احترام‌ها را می‌بینیم یا نه؟ 3- اهل اعتماد سازی و مراقبت از اعتماد هستیم یا نه؟ سوء ظن داریم یا نه؟ 4- درک می‌کنیم همسرمان را با دیدن کارهایش و فهمیدن شرایطش یا نه؟ 5- چقدر با خدا رفیق هستیم و محبت ما نسبت به خدا و اهل‌بیت چقدر است؟ این نکته‌ها برای خودمان است اما در مواجه با همه اعضای خانواده، نه فقط عروس و دامادها، با پدر و مادر، با بچه، اینها نکاتی نیست که بگوییم در یک محدوده هست و در یک محدوده نیست. همه با این نکات خودمان را محک بزنیم. برای ارتباط با خدا و اهل‌بیت دو توصیه‌ کنم، رابطه‌مان را با قرآن زیاد کنیم و با قرآن رفیق باشیم. با امام زمان(ع) اهل مناجات و درد و دل باشیم، با امام خود خلوت کنیم که به شدت در زیاد شدن معنویت به ما کمک خواهد کرد.
شریعتی: انشاءالله دیدار هفتگی شما در برنامه سمت خدا رزق ما شود، اگر بخواهید یک کتاب از تألیفات خود که جامع باشد و مردم بتوانند استفاده کنند، چه کتابی است؟
حاج آقای عباسی: «تا ساحل آرامش» بخش قابل توجهی از این صحبت‌ها را می‌شود درونش پیدا کرد. «من دیگر ما» هم مجموعه هست برای پدر و مادرانی که دوست دارند فرزندان خود را تربیت کنند.

 

این مجموعه کتاب‌ها هم که معرفی کردن واقعا عالیه. من یه قسمت‌هایی را خوندم از هر دو مجموعه. واقعا به خودم و همه خوندن این دو مجموعه و عمل کردن به آن را توصیه می‌کنم.  

 

پ.ن: چقدر لذت بخشه وقتی که کنار همسرت نشسته باشی و یکی یکی این موارد را بشنوی و ببینی همسرت در همه این موارد سرآمده. طبق قرار اولین جلسه دوره‌مون با استاد کیخسرو کیانی برای شکر گذاری نعمتی که تا حالا شکر نکردیم تا پنج روز هر روز شکر یکی از این موارد خواهم کرد. خدایا شکرت به خاطر همه این نعمت‌های بی کران که من از دیدن آن غافل و از شمارش آن عاجزم.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حسین پورسینا

گلبول قرمز

دو روز پیش یه کاری داشتم باید می‌رفتم پیش مدیر مجتمع آرمان (جایی که در مشهد الان سکونت دارم.) از قبل با خودم گفتم هر طور هست باید در اولین ارتباط یه طوری اولین آشنایی او با چهل پنجره را ایجاد کنم. خیلی خیلی برام سخت بود. من کلا حرف زدن برام راحت نیست، یعنی تبلیغ یا جذب و این طور چیزا کلا برام خیلی سخته. اما هر طور بود بالاخره حرفش را پیش کشیدم و گفتم که کجا کار می‌کنم و چیکار می‌کنم. همچنین پرسیدم که ارتباطش با ساختمان‌سازها چطوریه و خلاصه چند دقیقه‌ای در زمینه فروش در و پنجره به انبوه سازها صحبت کردیم. بارزترین نکته در صحبت او این بود که مهم‌ترین عامل برای فروش به انبوه سازها اعتماد آنها به کیفیت مطلوب کار و در عین حال اعتماد به قیمت معقول و متعارفه. 

حالا البته این فقط آغاز آشنایی بود. برای ثمر دادن باید این گونه صحبت‌ها ادامه یابد ...

و این بود داستان اولین گلبول قرمزی که بنده به صورت حضوری به شرکت وارد کردم!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین پورسینا

فروش پنجره در مشهد

سلام

این چند روزی که در مشهد هستم، دارم می‌بینم حجم ساخت و ساز اطراف حرم خیلی خیلی زیاده! پروژه‌های خیلی عظیم دارن اطراف حرم انجام میشن. چهل پنجره نمیدونم تا حالا در مشهد پروژه‌ای انجام داده یا نه؟ اما به نظرم میاد حتما جا داره برای بازاریابی در مشهد به طور ویژه فکر کرد! واقعا حیفه که چهل پنجره با این همه سابقه و توانی که داره سهمی در ساخت در و پنجره برای زوار امام رضا علیه السلام نداشته باشه. حالا باید ببینیم چطوری می‌تونیم با کسب مهارت‌های تولید محتوا، کاری در این زمینه انجام بدیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین پورسینا

السلام علیک یا انیس النفوس

بسم ا...

حرم امام رضا

امروز در زیارت امام رضا علیه السلام رسیدم به انیس النفوس. خیلی این عبارت به دلم نشست. چقدر قشنگه این عبارت! 
امام رضا جان! جان‌ها با شما انس می‌گیرند.
واقعا چه خبره در این حرم امام رضا؟!! فقط خدا می‌دونه. ما فقط وقتی می‌ریم حرم یه آرامشی کل وجودمون را فرا می‌گیره، دلمون می‌خواد تا ابد همون جا تو حرم بمونیم. دور آقا امام رضا بگردیم و به ایوون طلا و گنبد زردش زل بزنیم. چقدر با صفاست حرمتون امام رضا.
واقعا آدم حس می‌کنه وقتی میاد حرم، امام رضا با آدم انس می‌گیرن و هر چی غمه از دل آدم می‌برن. اینجا واقعا قطعه‌ای از بهشته.

ای امام رئوف اما حیف که خیلی زود از پیش شما می‌ریم و حسابی مشغول سرگرمی‌های دنیا می‌شیم و غرق می‌شیم در مادیات و پستی‌های خود! 

و فراموش می‌کنیم یاد شما را. ای کاش همیشه در حرم شما می‌موندیم. تا ابد ... ای کاش!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین پورسینا

مرا چه به وبلاگ؟!!

سلام.

راستش خودم هم هیچ وقت تصور نمی‌کردم یه روز وبلاگ بسازم. آخه من اصلا اهل نوشتم نیستم. همیشه به وقت کلاس  انشا عزا و ماتم می‌گرفتم. یادش بخیر! اولین نفری که خیلی جدی من رو وادار به نوشتن کرد معلم کلاس دوم یا سوم راهنمایی‌ام بودن، معلم بسیار نازنینی به نام کیخسرو کیانی! یادم نمی‌ره سر کلاس ایشون یه روز قرار شد همه سر کلاس یه انشا بنویسن و بیان بخونن. وقتی نوبت به من رسید صفحه من سفید سفید بود. هنوز اولین کلمه انشا را هم ننوشته بودم. ایشون به من گفتن باید بنویسی تا بتونی! طبق توصیه ایشون از نوشتن خاطرات هر روز در دفترچه خاطرات شروع کردم و کم‌کم یاد گرفتم بنویسم ...

... و اما دیروز پس از گذشت حدود ۱۵ سال یک کیخسرو کیانی دیگه دوباره به من گفت باید بنویسی تا بتونی! اما این بار در وبلاگ نه در دفترچه خاطرات. تصادف خیلی جالبی بود برام این تشابه اسمی و توصیه واحدی که هر دو کردن. انگار قراره کیخسرو کیانی‌ها فقط به من نوشتن یاد بدن. 

بله دیروز در اولین جلسه کلاس استاد داوود کیخسرو کیانی شرکت کردم و حاصل جلسه اولش فعلا شد این وبلاگ. در این کلاس قرار شد به عنوان اولین مطلب خاطره خود کلاس را در کلاس بنویسیم و بنده نوشتم: 

بسمه تعالی

امروز اولین جلسه دوره آموزشی ما با استاد کیخسروکیانی بود. من که شکر خدا توفیق یافته‌ام در جوار آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام هستم، از دیروز هماهنگ کردم به صورت مجازی در جلسه شرکت کنم. آقای حیدری صبح قبول زحمت کردن و اسکایپ نصب کردن و خلاصه با اسکایپ از راه دور در جلسه شرکت کردم. از خوبی‌های جلسه مجازی این بودو که وسط جلسه وقتی داشتن همه خاطره جلسه را می‌نوشتن من ناهارم را خوردم و زمانی که دیگران داشتن متنشون را می‌خوندن منم متنم را نوشتم. امیدوارم این دوره، دوره بسیار خوبی برای همه شرکت کنندگان بشه و همه با هم بتونیم در مبحث فروش مجازی شرکت چهل پنجره جهش ایجاد کنیم ...

خاطره کلاس در کلاس

عکسش را هم گذاشتم به عنوان خاطره. امکانات نوشتن من یه صفحه از دفتر نقاشی پسرم محمد امین بود که وسطش هم یه جمله‌ای از قبل نوشته شده بود بعلاوه مداد رنگی سبزش! خلاصه این که باید نوشت. مهم نیست که با چی و روی کجا می‌نویسی!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین پورسینا