تراوشات ذهنی یک جوان ایرانی!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چهل پنجره» ثبت شده است

بیاید از تک تک لحظه‌های عمرتان درس بگیریم!

سلامکلاس تولید محتوا

امروز استاد کیخسرو کیانی مجبور کردن ما را سر کلاس محتواسازان هوشمند در مورد یه اتفاقی که برامون امروز افتاده و درسی که از آن اتفاق گرفتیم یه مطلب در وبلاگ بنویسیم. من اتفاقی برای نوشتن در ابتدا به ذهنم نمی‌رسید که درسی از آن گرفته باشم. به ذهنم رسید همین که استاد گفته بنویسید و من نمی‌توانم بنویسم خود بهترین اتفاق است که می‌توان از آن درس بگیرم اما اصلا توجه به آن ندارم. این که من نمی‌توانم از اتفاقات پیرامونم اتفاقی را پیدا کنم و از آن درس بگیرم یعنی دچار روزمرگی شده‌ام و حواسم به اتفاقاتی که دور و برم می‌افتد نیست و از آنها درس نمی‌گیرم. تک تک لحظه‌های عمرم می‌تواند پر از اتفاقاتی باشد ‌که اگر با چشم بینا به آنها بنگرم، می‌تواند درس‌های بزرگی برای من داشته باشد و زندگی مرا از این رو به آن رو کند و حتی سرنوشت من را عوض کند. بیاید قدر تک تک لحظه‌های عمرمان را بدانیم و به خاطر تک تک آنها از خدای مهربان سپاسگزاری کنیم و از تک تک آنها عبرت بگیریم!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین پورسینا

گلبول قرمز

دو روز پیش یه کاری داشتم باید می‌رفتم پیش مدیر مجتمع آرمان (جایی که در مشهد الان سکونت دارم.) از قبل با خودم گفتم هر طور هست باید در اولین ارتباط یه طوری اولین آشنایی او با چهل پنجره را ایجاد کنم. خیلی خیلی برام سخت بود. من کلا حرف زدن برام راحت نیست، یعنی تبلیغ یا جذب و این طور چیزا کلا برام خیلی سخته. اما هر طور بود بالاخره حرفش را پیش کشیدم و گفتم که کجا کار می‌کنم و چیکار می‌کنم. همچنین پرسیدم که ارتباطش با ساختمان‌سازها چطوریه و خلاصه چند دقیقه‌ای در زمینه فروش در و پنجره به انبوه سازها صحبت کردیم. بارزترین نکته در صحبت او این بود که مهم‌ترین عامل برای فروش به انبوه سازها اعتماد آنها به کیفیت مطلوب کار و در عین حال اعتماد به قیمت معقول و متعارفه. 

حالا البته این فقط آغاز آشنایی بود. برای ثمر دادن باید این گونه صحبت‌ها ادامه یابد ...

و این بود داستان اولین گلبول قرمزی که بنده به صورت حضوری به شرکت وارد کردم!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین پورسینا

فروش پنجره در مشهد

سلام

این چند روزی که در مشهد هستم، دارم می‌بینم حجم ساخت و ساز اطراف حرم خیلی خیلی زیاده! پروژه‌های خیلی عظیم دارن اطراف حرم انجام میشن. چهل پنجره نمیدونم تا حالا در مشهد پروژه‌ای انجام داده یا نه؟ اما به نظرم میاد حتما جا داره برای بازاریابی در مشهد به طور ویژه فکر کرد! واقعا حیفه که چهل پنجره با این همه سابقه و توانی که داره سهمی در ساخت در و پنجره برای زوار امام رضا علیه السلام نداشته باشه. حالا باید ببینیم چطوری می‌تونیم با کسب مهارت‌های تولید محتوا، کاری در این زمینه انجام بدیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین پورسینا

مرا چه به وبلاگ؟!!

سلام.

راستش خودم هم هیچ وقت تصور نمی‌کردم یه روز وبلاگ بسازم. آخه من اصلا اهل نوشتم نیستم. همیشه به وقت کلاس  انشا عزا و ماتم می‌گرفتم. یادش بخیر! اولین نفری که خیلی جدی من رو وادار به نوشتن کرد معلم کلاس دوم یا سوم راهنمایی‌ام بودن، معلم بسیار نازنینی به نام کیخسرو کیانی! یادم نمی‌ره سر کلاس ایشون یه روز قرار شد همه سر کلاس یه انشا بنویسن و بیان بخونن. وقتی نوبت به من رسید صفحه من سفید سفید بود. هنوز اولین کلمه انشا را هم ننوشته بودم. ایشون به من گفتن باید بنویسی تا بتونی! طبق توصیه ایشون از نوشتن خاطرات هر روز در دفترچه خاطرات شروع کردم و کم‌کم یاد گرفتم بنویسم ...

... و اما دیروز پس از گذشت حدود ۱۵ سال یک کیخسرو کیانی دیگه دوباره به من گفت باید بنویسی تا بتونی! اما این بار در وبلاگ نه در دفترچه خاطرات. تصادف خیلی جالبی بود برام این تشابه اسمی و توصیه واحدی که هر دو کردن. انگار قراره کیخسرو کیانی‌ها فقط به من نوشتن یاد بدن. 

بله دیروز در اولین جلسه کلاس استاد داوود کیخسرو کیانی شرکت کردم و حاصل جلسه اولش فعلا شد این وبلاگ. در این کلاس قرار شد به عنوان اولین مطلب خاطره خود کلاس را در کلاس بنویسیم و بنده نوشتم: 

بسمه تعالی

امروز اولین جلسه دوره آموزشی ما با استاد کیخسروکیانی بود. من که شکر خدا توفیق یافته‌ام در جوار آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام هستم، از دیروز هماهنگ کردم به صورت مجازی در جلسه شرکت کنم. آقای حیدری صبح قبول زحمت کردن و اسکایپ نصب کردن و خلاصه با اسکایپ از راه دور در جلسه شرکت کردم. از خوبی‌های جلسه مجازی این بودو که وسط جلسه وقتی داشتن همه خاطره جلسه را می‌نوشتن من ناهارم را خوردم و زمانی که دیگران داشتن متنشون را می‌خوندن منم متنم را نوشتم. امیدوارم این دوره، دوره بسیار خوبی برای همه شرکت کنندگان بشه و همه با هم بتونیم در مبحث فروش مجازی شرکت چهل پنجره جهش ایجاد کنیم ...

خاطره کلاس در کلاس

عکسش را هم گذاشتم به عنوان خاطره. امکانات نوشتن من یه صفحه از دفتر نقاشی پسرم محمد امین بود که وسطش هم یه جمله‌ای از قبل نوشته شده بود بعلاوه مداد رنگی سبزش! خلاصه این که باید نوشت. مهم نیست که با چی و روی کجا می‌نویسی!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین پورسینا